www.iiiWe.com » نامه ی زیبای گابریل گارسیا مارکز

 صفحه شخصی اختر قلی زاده   
 
نام و نام خانوادگی: اختر قلی زاده
استان: آذربایجان غربی - شهرستان: ارومیه
رشته: کارشناسی عمران - پایه نظام مهندسی: دو
شغل:  کارشناس محاسب و مترور در معاونت فنی و عمرانی شهرداری
شماره نظام مهندسی:  14-300-01343
تاریخ عضویت:  1389/01/23
 روزنوشت ها    
 

 نامه ی زیبای گابریل گارسیا مارکز بخش عمومی

12


«گابریل گارسیا مارکز» نویسنده‌ی معاصر، بعد از اعلان رسمی و تأیید سرطانش و شنیدن خبر بیماری‌اش، این متن را به‌عنوان وداع نوشته است.

او با رمان اعجاب‌انگیزش به‌نام «صدسال تنهایی» که 5سال نوشتن آن به‌طول انجامید، ‌برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات 1982 در «استکهلم» است‌. از دیگر کتاب‌های او می‌توان به «عشق سال‌های وبا»‌، «ساعت شوم»‌، «کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد» و یا «ژنرال در مخمصه» اشاره کرد:


اگر خداوند فقط لحظه‏ای از یاد می‏برد که عروسکی پارچه‏ای بیش نیستم و قطعه‏ای از زندگی به من هدیه می‏داد، شاید نمی‏گفتم همه‏ی آنچه که می‏اندیشیدم و همه‏ی گفته‏هایم، اشیاء را دوست می‏داشتم نه به سبب قیمت‏شان که معنایشان،
رویا را به خواب ترجیح می‏دادم، زیرا فهمیده‏ام به ازای هر دقیقه چشم به هم گذاشتن 60 ثانیه نور از دست می‏دهی. راه می‏رفتم آنگاه که دیگران می‏ایستادند، بیدار می‏ماندم به گاه خواب آن‏ها و گوش می‏دادم وقتی که در سخنند و چقدر از خوردن یک بستنی لذّت می‏بردم.
اگر خداوند فقط تکه‏ای از زندگی به من می‏بخشید، ساده لباس می‏پوشیدم، عریان یله می‏شدم زیر نور آفتاب، نه فقط جسمم بلکه روحم را عریان می‏کردم. اگر مرا قلبی بود تنفرم را می‏نوشتم روی یخ و چشم می‏دوختم به حضور آفتاب. نه فقط با خیال ونگوک شعری از بندتّی را روی ستاره‏ها نقش می‏زدم بلکه ترانه‏ای از سرات شباهنگی می‏شد که برای ماه می‏خواندم.
اشک به پای گل‏های سرخ می‏ریختم تا درد ناشی از خارهایشان را درک کنم و همچنین سرخی بوسه بر گلبرگ‏هایشان. الهی اگر تکه‏ای زندگی از آن من بود برای بیان احساسم به دیگران یک روز هم تأخیر نمی‏کردم، برای گفتن این حقیقت به مردم که دوستشان دارم و برای شوق شیدایی انسان را قانع می‏کردم که چه اشتباه بزرگی‏ست گریز از عشق به علت پیری، حال آن که پیر می‏شوند وقتی عشق نمی‏ورزند. به یک کودک بال می‏بخشیدم بی آن که در چگونگی پروازش دخالت کنم. به سالمندان می‏آموختم که مرگ با فراموشی می‏آید نه پیری.
ای انسان‏ها چقدر از شما آموخته‏ام. آموخته‏ام که همه می‏خواهند به قله برسند حال آن که لذت حقیقی در بالا رفتن از کوه نهفته است. آموخته‏ام زمانی که کودک برای اولین بار انگشت پدر را می‏گیرد او را اسیر خود می‏کند تا همیشه. آموخته‏ام که یک انسان فقط زمانی حق دارد به همنوعش از بالا نگاه کند که دست یاری به سویش دراز کرده باشد. چه بسیار چیزها از شما آموخته‏ام، ولی افسوس که هیچکدام به کار نمی‏آید وقتی که در یک تابوت آرام می‏گیرم تا به همت شانه‏های پر مهر شما به خانه‏ی تنهائی‏ام بروم.
همیشه آنچه را بگو که احساس می‏کنی و عمل کن به آنچه می‏اندیشی. آه که اگر بدانم امروز آخِرین بار خواهد بود که تو را خفته می‏بینم با تمام وجود در آغوش می‏گرفتمت و خداوند را به خاطر اینکه توانسته‏ام نگهبان روحت باشم شکر می‏گفتم. اگر بدانم امروز آخرین بار خواهد بود که تو را در حال خروج از خانه می‏بینم، به آغوش می‏کشیدمت. فقط برای آن که اندکی بیشتر بمانی، صدایت می‏زدم. آه اگر بدانم امروز آخرین بار خواهد بود که صدایت را می‏شنوم، فرد فرد کلماتت را ضبط می‏کردم تا بی‏نهایت‏بار بشنومشان. آه که اگر بدانم این آخرین بار است که می‏بینمت فقط یک چیز می‏گفتم؛ دوستت دارم بی آنکه ابلهانه بپندارم تو خود می‏دانی.
همیشه یک فردایی هست و زندگی برای بهترین کارها فرصتی به ما می‏دهد، اما اگر اشتباه کنم و امروز همه‏ی آن چیزی باشد که از عمر برای من مانده، فقط می خواهم به تو یک چیز بگویم؛ دوستت دارم، تا هیچ‏گاه از یاد نبری.
فردا برای هیچکس تضمین نشده است، پیر یا جوان. شاید امروز آخرین باری باشد که کسانی را می بینی که دوستشان داری، پس زمان از کف مده عمل کن، همین امروز شاید فردا هیچوقت نیاید و تو بی‏شک تأسف روزی را خواهی خورد که فرصت داشتی برای یک لبخند، یک آغوش، اما مشغولیت‏های زندگی تو را از برآوردن آخرین خواسته‏ی آنها بازدشتند.
دوستانت را حفظ کن و نیازت را به آن‏ها مدام در گوششان زمزمه کن، مهربانانه دوستشان داشته باش. زمان را برای گفتن یک متأسفم، مراببخش، متشکّرم و دیگر مهرواژه‏هایی که می‏دانی از دست مده. هیچکس تو را به خاطر افکار پنهانت به یاد نمی‏آورد، پس از خداوند خرد و توانایی بیان احساساتت را طلب کن تا دوستانت بدانند حضورشان تا چه حد برای تو عزیز است.

همراه با عشق «گابریل گارسیا مارکز»

سه شنبه 30 آبان 1391 ساعت 10:33  
 نظرات    
 
رحیم خورشیدی 21:58 سه شنبه 30 آبان 1391
0
 رحیم  خورشیدی
بسیار زیبا بود کاش همه از "وقت" به نحو احسن استفاده نماییم.
علی اخوان مهدوی 08:01 چهارشنبه 1 آذر 1391
0
 علی اخوان مهدوی
با تشکر از خانم مهندس قلی زاده،به خاطر یاد آوری مسائل مهمی که معمولا فراموشمان می شود.
faeze hosseini 17:50 چهارشنبه 1 آذر 1391
0
 faeze hosseini
عالی بود.
یاشار مهدی زاده 08:44 شنبه 11 آذر 1391
0
 یاشار مهدی زاده
ممنونم
امیر یاشار فیلا 04:24 شنبه 30 فروردین 1393
0
 امیر یاشار فیلا

گابریل گارسیا مارکز ، آفریننده‌ی «صد سال تنهایی» درگذشت


روزنامه‌های مکزیکی گزارش دادند که «گابریل گارسیا مارکز»، نویسنده‌ی کلمبیایی و برنده‌ی نوبل ادبیات، روز پنج‌شنبه، ۲۸ فروردین 1393، در سن ۸۷سالگی در مکزیکوسیتی درگذشت.

«فرناندا فمیلیر»، سخن‌گوی خانواده‌ی مارکز، در توییتر خود این خبر را تأیید کرده است. «خوان مانوئل سانتوس»، رییس‌جمهوری کلمبیا نیز در توییتر نوشت: «صد سال تنهایی و غم و اندوه به خاطر مرگ این کلمبیایی بزرگِ همه‌ی دوران‌ها.»

گزارش‌ها حاکی‌ست که آقای مارکز در خانه‌ی خود و در حالی که همسر و دو پسرش در کنار او بودند، درگذشت.

علت مرگ این نویسنده اعلام نشده است، ولی وی اوایل این ماه به علت بیماری ذات‌الریه یک هفته را در بیمارستان سپری کرد. آقای مارکز سپس برای گذراندنِ دوران نقاهت، به خانه‌ی خود در مکزیکوسیتی بازگشت که از سه دهه‌ی پیش در آن ساکن بود.

گارسیا مارکز در بسیاری از کشورهای اسپانیایی‌زبان پس از «میگوئل سروانتس»، نویسنده‌ی قرن هفدهم، محبوب‌ترین نویسنده به شمار می‌رود. بسیاری از آثار وی با کارهای ادبی «مارک تواین» و «چارلز دیکنز» هم‌سنگ دانسته می‌شود.

مهم‌ترین کتاب وی با نام «صد سال تنهایی» در سال ۱۹۶۷ منتشر شد، که تا کنون بیش از ۵۰ میلیون نسخه از آن به فروش رفته و به ۲۵ زبان برگردانده شده است.

این رمان به مدت دو دهه در اوج ادبیات آمریکای لاتین بود. «صد سال تنهایی» را زنده‌یاد بهمن فرزانه به پارسی برگرداند؛ مترجمی که خودش بهمن‌ماه پارسال درگذشت.

از دیگر آثار مردی با ابروهای پرپشت و سبیل سفید که دوستانش او را «گابو» می‌خواندند، «عشق سال‌های وبا»، «پاییز پدرسالار»، «ژنرال در هزارتوی خود» و «گزارش یک مرگ» را می‌توان نام بُرد.

آقای مارکز در سال ۱۹۸۲ برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات شد و آثار او در کشورهای اسپانیایی‌زبان پس از انجیل بیش‌ترین فروش را داشته است.